مفهوم خرد در بازنماییِ دقیقِ اکنون - اینجا : یک - شناختِ بینش مند : ادراکِ حسی ( دریافت عینی از گیتی ) پویا ( هم ارزِ عواطف که آهسته و پیوسته و کل گرا است ) خلاق ( هم ارز هیجانات که در لحظه جلوه میکند ) ... [مشاهده متن کامل] درود.
Moreخرد کردن. 0. معنی 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . مترادف 1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن.
Moreدر پاسخ به کاربر ع گفته شود که واژه "خُرد" به چم کوچک و ریز، در زبان پهلوی به دو دیسه خوَرت ( xvart ) و خورت ( xurt ) بکار می رفت و همچنین خورتک ( xurtak ) به چم خرده، ریزه، خردسال که در نام خرده اوستا ( xurtak apastak ) نیز دیده می
Moreمعنی خرد واژهیاب. خرد. xord. ۱. ریز؛ کوچک. ۲. (اسم) هرچیز تقسیمشده به قسمتهای کوچکتر و اندکتر: پول خُرد. ۳. خردسال. ۴. (اسم) ریزۀ هرچیز؛ خرده؛ ریزریز. ۵. [قدیمی، مجاز] بیاهمیت. ۶. [قدیمی] زیردست. خرد کردن: (مصدر متعدی) ۱. ریز کردن. ۲.
More- خرد کردن پول ؛ پولی با قیمتی بیشتر را بچند پول کم قیمت معادل آن بدل کردن و آنرا دادن و پولهای کوچک تر در عوض ستدن.
Moreلغتنامه دهخدا. خرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَصغیر. (دهار). اِصغار. (تاج المصادر بیهقی ) : بامها را فرسب خرد کنی. از گرانیت
Moreمرتبط. نرم شدن، رحم بدل اوردن، کوچک شدن، منقبض شدن، جمع شدن، شانه خالی کردن از، منقبض کردن، له شدن، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، کم شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن ...
Morenoun. element of personal character. ارزش خرد بیشتر از مروارید است. The price of wisdom is above pearls. en.wiktionary2016. small. adjective. not large. فقط اندکی پول خرد در جیب جلیقهاش داشت. He had
More